- برادران شیطان :
هر كس در دنیا برادر یا برادرانی دارد و اگر حیاناً برادری نداشته باشد برای خود برمیگزیند تا تنها نباشد. كسانی را كه انتخاب مینماید باید با او هم فكر و هم عقیده باشند. شیطان هم برای خود برادرانی برگزیده است. آنها كسانی هستند كه حق خویشان و هموطنان و بیچارگان و درماندگان را پایمال میكنند و به آنها نمیپردازند اسراف و تبذیر میكنند مال خود را در راه غیر صحیح و فساد مصرف مینمایند. یا بدون انگیزه دارایی خود را ریخت و پاش مینمایند و به مصرف صحیح و عقلایی نمیرسانند. چنین افرادی برادران شیطاناند. قرآن دربارهی آنها چنین میفرماید: «إِنّ المُبَذِرین كانوا إخوانَ الشَیاطین و كان الشَّیطانُ لِرَّبِه كَفورا»(67) : (به درستی كه تبذیركنندگان برادران شیطاناند و شیطان هم نعمتهای پروردگارش را ناسپاس كرد) این كه شیطان، نعمتهای پروردگارش را ناسپاسی كرد روشن است، زیرا خداوند نیرو و توان، هوش و استعداد فوقالعادهای به او عنایت كرده، ولی او همهی نیروها را در راه نادرست، یعنی در راه اغوا و گمراهی مردم مصرف كرد، به این خاطر تبذیركنندگان برادران شیطاناند كه از نعمتهای خدا، ناسپاسی كرده و در راه ناصواب صرف مینمایند.
3- حزب شیطان :
«حزب در اصل به معنی جماعت و گروهی است كه دارای تشكّل و شدت عمل باشند ولی معمولاً به هر گروه و جمعیتی كه از برنامه و هدف خاصی پیروی میكنند اطلاق میشود.(68)
حزب الشیطان نیز كه یك تعبیر قرآنی و در مقابل حزبالله است، به پیروان شیطان و كسانی كه در خط او هستند اطلاق میشود. البته شیطان نمیتواند همه كس را عضو رسمی حزب خویش قرار دهد و آنها را به سوی جهنم دعوت كند، نفرات حزب او كسانی هستند كه طوق بندگی و ولایت او را بر گردن نهادهاند و كسانی هستند كه بارزترین نشانههای آنها نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.
حزب شیطان برعكس حزبالله، در آخر با زیانكاری و شكست و ناكامی در برنامهها و باز ماندن از مقصد روبرو است و نیز این حزب و پیروان خود را به آلودگی و گناه، به پلیدیهای شهوات، به شرك و طغیان و سرانجام به آتش دعوت میكند.
خداوند متعال در قرآن كریم میفرماید: «إسْتَحْوِذْ علَیهم الشَّیطان فَأَنْسینهُم ذِكرَالله، أولئكَ حِزْبُ الشَّیطان، الا اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانَ هُمْ الخاسِرون»(69): (شیطان بر آنها چیره شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شیطاناند، بدانید كه حزب شیطان زیانكارانند»(70).
4- پیروان شیطان :
شیطان پیروانی دارد. عدّهی زیادی از مردم دنیا به جای اینكه از خدای مهربان خود پیروی نمایند از شیطان سركش پیروی كردهاند. اینان در قالبهای گوناگون خودنمایی میكنند؛ گاهی در قدرت خدا، دربارهی زندگی كردن مردگان به بحث و مجادله مینشینند؛ گاهی ملائكه را دختران خدا میدانند، بعضی معاد را منكرند و برخی با تقلید كوركورانه از خرافات و هوسها به جدال با حق برمیخیزند، زمانی روی مسئله ی علمی بحث و مجادله میكنند و به ناحق روی بحث خود پافشاری مینمایند و تا سر حد امكان میكوشند تا حرف نادرست خود را به طرف بقبولانند، در حالی كه نه از اسلام خبری دارند و نه حتی كوچكترین مسئله از قرآن و اسلام را درك میكنند. آنان بر همه چیز و همه كس به دیدهی تردید مینگرند و بر سر گمان خودشان كه غلط است سر و صدا راه میاندازند. چنین كسانی پیروان هر شیطان سركشی خواهند بود.
5- دوستان شیطان :
یكی از نیازهای روحی و اجتماعی انسان، نیاز به دوست، همفكر و همراه در زندگی است، لذا همواره بشر به انتخاب و گزینش دوست اقدام میكند. البته همه در این انتخاب، معیار و ملاك واحدی ندارند بلكه، خوبان، دوستان و همفكران خوب و بدان، دوستان و همفكران بد برای خود انتخاب میكند و امّا دوستان شیطان، كسانی هستند كه فتنه و فتنهانگیزی را دوست دارند، از خونریزی و كشت وكشتار خوششان میآید، دیگران را برای جنگ و دعوا با مسلمانان تحریك میكنند. آنها تحت تأثیر وسوسههای شیطان قرار میگیرند، به خاطر دوستی با آنان، با مؤمنان میجنگند. قرآن در این باره میفرماید: «و إنّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إلی اَولیائِهِم لِیُجادِلوكُم و إنْ أطعتُموهُم إنَّكُم لَمُشْرِكین» (و شیاطین به دوستان خود مخفیانه مطالبی القاء میكنند تا با شما به مجادله برخیزند- ولی شما به هوش باشید- اگر از آنها اطاعت كنید شما هم مشرك خواهید بود)
نقل شده است كه روزی حضرت رسول (ص) با شیطان ملاقات كرد و فرمود: ای لعین! دوستان تو از امت من چه كسانی هستند؟ شیطان گفت: دوازده نفر، امیر ستمگر، ثروتمند خودخواه، كسی كه باك ندارد ازكجا به دست میآورد و در كجا صرف میكند، عالمی كه پادشاه ستمكاری را با ظلم و جورش تأیید كند، تاجر خائن كه در تجارت خود به مردم خیانت كند، محتكر كه ارزاق مردم را ارزان میخرد و برای گران شدن ذخیره و انبار میكند، زناكار، رباخوار كه مال فقیران را به این وسیله از كفشان بیرون میآورند، افراد بخیل كه از انفاق مال خود بخل میورزند، كاهلان در نماز، شخص سخنچین، كسانی كه مست و بیهوشاند. »(71)
فصل ششم : سرانجام و عاقبت ابلیس
1- فرجام ابلیس در دنیا :
ابلیس وقتی خود را راندهی درگاه خدا دید و احساس كرد كه آفرینش انسان سبب بدبختی او شد آتش كینه در دلش شعلهور گردید تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد لذا به خدا عرض كرد پروردگارا اكنون كه چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إلی یَومِ یُبْعَثوُن (حجر، 36) نه برای اینكه توبه نماید یا از كردهی خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید بلكه برای اینكه لجاجت و عناد و دشمنی و خیرهسری را ادامه دهد.
خداوند هم این خواستهی او را پذیرفته و فرمود مسلماً از مهلتیافتگانی «قالَ فَاِنَّكَ مِنَالمُنْظَرینَ (حجر، 37) در اینكه منظور از یومالوقت المعلوم چه روزی است مفسران احتمالات متعددی دادهاند كه مهمترین آنها این است كه منظور روز قیامت است چرا كه او میخواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید به خصوص اینكه تعبیر به یومالوقت المعلوم در آیه 50 سورهی واقعه دربارهی روز قیامت نیز آمده است.
ولی این احتمال بسیار بعید است چرا كه اگر چنین میبود باید خداوند به طور كامل با درخواست او موافقت كرده باشد در حالی كه ظاهر آیات فوق این است كه به طور كامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یومالوقت المعلوم موافقت شده است.(72)
ولی نظر دیگری هم هست و آن اینكه منظور از وقتالمعلوم ظهور امام زمان عجاله تعالی فرجه است كه وقتی حضرت ظهور نمایند از جمله كارهایی كه انجام میدهند محاكمه واعدام ابلیس است كه طبق روایات حضرت شیطان را در مسجد كوفه گردن میزنند و به عمر ننگین او پایان میدهند.(73)
آیا اگر شیطان نبود باز هم در این عالم گناهی صورت میگرفت یا نه؟
بسیاری از اذهان به این سؤال مشغول است كه آیا اگر شیطان نبود باز هم گناهی صورت میگرفت یا اینكه همهی انسانها پاك و معصوم بودند و دیگر هیچ كس جرم و جنایتی انجام نمیداد اگر كمی در آیات قرآن دقت نمائیم میفهمیم كه ما یك شیطان باطنی داریم و یك شیطان ظاهری. شیطان ظاهری همان ابلیس است و شیطان باطنی كه نفس انسان است، قرآن در سورهی مباركه ی یوسف آیهی 53 میفرماید:« إنَّ النَفَسُ لَاُمّارهٌ باِلسُّوء». نفس (سركش) بسیار به بدیها امر مینماید پس حتی اگر شیطان نبود باز هم گناه و عصیان صورت میگرفت و نكتهی قابل توجه اینكه خداوند درمورد مكر و كید شیطان در سورهی مباركهی نساء آیه 76 میفرماید: «إِنَّ كَیْدَ الشَّیطانَ كانَ ضَعیفا» (همانا مكر و حیلهی شیطان ضعیف است) در این آیه خداوند مكر و حیلهی شیطان را ضعیف و ناچیز معرفی مینماید ولی درمورد نفس با شدت و تأكیدهای بیشتری میفرماید همانا به درستی كه نفس انسان را به بدیها امر میكند و این به صورت تجربی هم ثابت شده مثلاً روایات زیادی داریم كه درمورد ماه مبارك رمضان میفرماید شیاطین در غلّ و زنجیر هستند ولی باز میبینیم در همان ماه رمضان هم بسیار جرم و جنایت انجام میگیرد اگرچه میزان آن به طور قابل توجهی كاهش مییابد ولی باز هم مردم خطا و گناه زیادی انجام میدهند پس در نتیجه حتی اگر ابلیس هم نبود باز هم این نفس امارهی ما ساكت نمینشست و به فعالیت خود ادامه میداد.
البته لازم به توضیح است كه علمای اخلاق براساس آیات قرآنی برای نفس (احساسات و عرائز و عواطف آدمی) سه مرحله قائلند؛ مرحلهی نخست: نفس اماره كه انسان را به گناه فرمان میدهد و در این مرحله هنوز عقل و ایمان آن قدرت را نیافته كه نفس سركش را مهار زند و آن را رام نماید بلكه در بسیاری از موارد در برابر او تسلیم میگردد و یا اگر بخواهد گلاویز شود نفس سركش او را بر زمین میكوبد و شكست میدهد این مرحله همان است كه در آیهی فوق به آن اشاره شد. مرحلهی دوم: نفس لوامه است كه پس از تعلیم وتربیت و مجاهدت انسان به آن ارتقاء مییابد در این مرحله ممكن است بر اثر طغیان غرائز مرتكب خلاهایی بشود اما فوراً پشیمان میگردد و به ملامت و سرزنش خویش میپردازد و تصمیم بر جبران گناه میگیرد و دل و جان را با آب توبه میشوید و به تعبیر دیگر در مبارزه عقل ونفس گاهی عقل پیروز میشود و گاهی نفس، ولی به هر حال كفهی سنگین از آن عقل و ایمان است البته برای رسیدن به این مرحله جهاد اكبر لازم است وتمرین كافی و تربیت در مكتب استاد و الهام گرفتن از سخن خدا و سنت پیشوایان و این مرحله همان است كه قرآن مجید در سورهی قیامت به آن سوگند یاد كرده است سوگندی كه نشانه عظمت آن است. « لا اُقسِمُ بِیوُمِ القیامَه و لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوامَه» (قیامت 1و2) (یعنی سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر) مرحله سوم: نفس مطمئنه است و آن مرحلهای است كه پس از تصفیه و تهذیب و تربیت كامل، انسان به مرحلهای میرسد كه غرائز سركش در برابر او رام میشوند و توانایی مبارزه با عقل و ایمان را در خود نمیبینند چرا كه عقل وایمان آنقدر نیرومند شدهاند كه غرائز نفسانی در برابر آن توانایی چندانی ندارند این همان مرحله آرامش و سكینه است و این مقام انبیاء و اولیاء و پیروان راستین آنهاست آنهایی كه در مكتب مردان خدا درس ایمان و تقوا آموختند و سالها به تهذیب نفس پرداخته و جهاد اكبر را به مرحلهی نهایی رساندهاند. این همان است كه قرآن در سورهی فجر به آن اشاره میكند آنجا كه میفرماید: « یا أیتَها النَّفْسُ المُطْمَئِنَه إِرْجِعی إِلی رَبِّكِ راضیَهً مَرضیَّهً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی» (فجر ، آیه27 و28) (ای نفس مطمئن و آرام بازگرد به سوی پروردگارت كه هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو و داخل در زمرهی بندگان خاص من شو و در بهشتم قدم بگذار)(74)
2- فرجام ابلیس و یاران او در آخرت :
خداوند در همان گفت و گوی آغازین، جایگاه نهایی ابلیس و پیروانش را فروافتادن در دوزخ و خشم الهی اعلام فرمود: «قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقُّ أقول* لَأمْلأَنَّ جَهنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبَعَکَ مِنْهُم أجْمَعین» سوره ص، آیات 84 و 85 و جهنم را سزای آنان دانست: «قالَ أذْهَبْ فَمَن تَبَعكَ مِنْهُم فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤكُم جزاءً مَوْفورا» ، سورهی اسرا، آیه63.
براساس آیات قرآن، در روز حشر، پس از داوری خداوند(75) ، ابلیس در سخنانی درس آموز با اعلام بیزاری از پیروان خویش، مسئولیت انحرافهای آنان را برعهده خود ایشان دانسته، میگوید: همانا خداوند به شما وعده داد وعدهای راست، ولی من به شما وعده دادم؛ پس تخلف كردم. مرا بر شما تسلطی نبود، جز آن كه شما را خواندم و شما اجابت كردید؛ پس مرا سرزنش نكنید و به ملامت خویشتن بپردازید. اكنون من فریادرس شما نیستم و شما نیز نمیتوانید فریادرس من باشید. من كفر میورزم به این كه شما مرا پیش از این شریك (پروردگار) كردید: « وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (ابراهیم، آیه 22)
در پایان، همهی آنان به فرجام خویش رسیده، به «جحیم» افكنده میشوند: «فَكُبْكِبُوا فیها هُمْ وَ القاوون* وَ جُنودُ إِبلیسَ أجْمَعون» (شعراء، آیات 94 و 95)
چگونگی وسوسه و نفوذ شیطان در قلب
در بیان حضرت آیت ا... جوادی آملی
در هر سنی كه باشیم مهمترین مشكل ما همان هستی خود ما است. گاهی اسرائیل، سرزمین فلسطین را اشغال میكنند و سعی می كند صاحب اصلی را از آن بیرون كند؛ همگان میفهمند و علیه اسرائیل می شورند. دشمن درونی ما یعنی شیطان نیز چنین كاری انجام میدهد؛ یعنی سرزمین هستی ما را اشغال میكند، ما را از سرزمین خودمان بیرون میكند و خودش به جای ما مینشیند و برای ما تصمیم میگیرد. یك نفر ممكن است در تمام مدت عمر تحت ولایت شیطان باشد و زمین زندگی او به وسیله شیطان اشغال شده باشد، یعنی شیطان به جای او حرف بزند، تصمیم بگیرد و ... و آن شخص خیال كند خودش این كارها را انجام میدهد . شیطان هرگز با مال، جان، خانه و زندگی كاری ندارد؛ او نمیخواهد ما را از بین ببرد چون جنگ شیطان كه جنگ صغیر و كوچك نیست، جنگ كبیر است. در جنگ كوچك، دشمن میكوشد انسان را از پا درآورد و بكشد، اما در جنگ بزرگ این چنین نیست، او كه نمیخواهد ما را بكشد، او میخواهد ما را به اسارت بگیرد. از این رو، ما كاری مهمتر از این نداریم كه خویشتن خویش را بشناسیم و پاسدار او باشیم و خودمان به جای خودمان تصمیم بگیریم.
البته این كار كوچكی نیست؛ هم هوش عمیق میطلبد و هم طهارت روح. اگر این دو عنصر محوری جمع شد به انسان میگویند تو نگهبان خویشتن باش. یعنی اگر كسی خیلی اهل عقل و فكر و خیلی ظاهر بود میگویند آنجا دیدهبانی دیده و مراقب باش دیگری به جای تو تصمیم نگیرد.
تمام تلاش و كوشش عارفان این است كه اولاً این سرزمین را حفظ كنند تا بیگانه اشغال نكند، ثانیاً خودشان را مهماندار بدانند و جان خویش را به عنوان امانت الهی حفظ نمایند و ثالثاً دیگری به جای آنها ننشیند و تصمیم نگیرد، این كار عارفان و مؤمنان است.
یعنی میخواهند بكوشند كه بیگانه، خیال خام، كینه باطل، گناه و مانند آن در حرم امن دلشان راه پیدا نكند. این صحنه دل را تطهیر كنند و خودشان برای خود تصمیم بگیرند، چون میدانند با ابدیت در ارتباطند و علمشان محدود است. میكوشند این زمام را فقط به دست خداوند بدهند كه به جای آنها بنشیند و تصمیم بگیرد.
در مقابل، آن كسی كه هستی را میبازد در هر سه بخش، گرفتار ویرانی است، یعنی اول راهها را ناامن میكند، در مرحله بعد راهزنان وارد حرم امن دل او میشوند، و سرانجام وقتی كه این سرزمین را اشغال كردند صاحبخانه را از خانهاش بیرون میكنند و فرمانروای مطلق او میشوند و به صاحبخانه میگویند این حرفهایی كه ما میزنیم حرفهای تو است. اینها علومی نیست كه در حوزه و یا دانشگاه بتوان فراگرفت، اینها علم وحی است و انبیاء هم برای همین آمدهاند. البته انبیاء علوم فراوانی را برای بشر به ارمغان آوردهاند اما مهمترین آن همین است؛ زیرا علومی است كه انسان نه با پیشرفت مسائل تجربی میتواند یاد بگیرد و نا با پیشرفت مسائل ریاضی، فیزیك، شیمی و غیره.
ما میتوانیم با استفاده از ابزار، دورترین كهكشانهای جدید را ببینیم، آنچه را كه در دل خاكها نهفته است ببینیم، اما نمیتوانیم معانی را با آن صور هماهنگ كنیم.
دو نفر حضور رسول اكرم (ص) رسیدند، حضرت آنها را به خوردن غذایی دعوت كردند، گفتند: ما روزهداریم، حضرت فرمودند: نه، شما روزهدار نیستید، من نشانهی خوردن گوشت را در دستگاه هاضمه شما میبینیم. عرض كردند: ما روزهداریم و چیزی نخوردهایم، حضرت دستور داد تشتی حاضر كردند و به آنها فرمودند تهوع كنید، محصول تهوع آنها گوشتی بود كه در تشت افتاد وموجب تعجب آنها شد.
عرض كردند یا رسول الله! ما كه چیزی نخوردهایم، حضرت فرمود: این كه غیبت برادر مؤمن را كردهاید مثل خوردن گوشت او است. اگر او مشكلی داشت به عنوان امر به معروف و نهی از منكر نه تنها عیب نداشت بلكه بر شما لازم بود با او در میان بگذارید و هدایتش كنید. اینكه در غیاب او با آبرویش بازی كردید مثل این استكه گوشت بدنش را خورده باشید؛ او كه نمیتوانست از خود دفاع كند.
در قرآن كریم آمده است: «لا یَغْتَبْ بَعْضَكُم بَعْضاً أیُحِبُّ أحدُكُم أنْ یَأكُلَ لَحمَ أخیه مَیْتاً فَكِرْ هْتُموه» (حجرات ، 12) این معنا را فقط وحی میتواند مجسم كند. این را میگویند تجسم و تمثل اعمال، این كار در حیطهی علوم تجربی نیست، فقط علوم وحی قدرت بیان این مطلب را دارد. بد نیست جهت تنبیه این نكته را هم به عرض برسانیم: مرحوم استاد علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نقل میكردند؛ عصر پنجشنبه و شب جمعه بسیاری از مؤمنین به زیارت قبول وادیالسلام در نجف اشرف میرفتند.
وادیالسلام قبرستان بسیار وسیعی است پشت حرم مطهر امیرالمؤمنین (ع) و اگر كسی از دور به سرزمین نجف اشرف نظر داشته باشد، این چنین برایش مشهود است كه وجود مبارك حضرت امیر (ع) جلو و همه مؤمنین پشت سر او خوابیدهاند.
علامه طباطبایی میفرمود: بعضی از علما كه عازم زیارت اهل قبور بودند، دیدند یكی از بزرگان اهل معرفت- كه در نجف نزد خواص معروف بود به این چشم باطنی دارد- در حال برگشتن از زیارت وادیالسلام است. در بین راه از او سؤال كردند: چه دیدی؟ چون میدانستند او یك فرد عادی نیست كه برود و قرائت قرآنی داشته باشد و برگردد، بلكه عارفانه میرود و عاشقانه برمیگردد.
از او سؤال كردند: چه دیدی؟ گفت چیزی نبود، رفتیم و فاتحهای خواندیم و زیارتی كردیم و برگشتیم. اصرار كردند كه چه دیدی؟ گفت: من كه وارد وادیالسلام شدم (میدانیدكه در قبرستانهای عمومی همیشه تعدادی از قبرها آماده است، وادیالسلام منطقهی شنی است و خیلی از قبور كهنه فروریخته و قبرها مخروبه است، هم قبرهایی كه تازه حفر كرده بودند باز بود، هم قبرهای كهنه و فروریخته درونش پیدا بود) این قبرها را بررسی كردم ولی مار و عقربی ندیدم، خزنده و گزندهای ندیدم، از قبرها سؤال كردم: این علما به ما میگویند داخل قبر، مار و عقرب هست ولی اینجا خبری نیست. قبرها در جواب گفتند: آری اینجا مار و عقرب هست ولی ما خودمان مار و عقرب نداریم، هر كس به همراه خود میآورد.
این معنا نه در حوزه قابل درك است نه در دانشگاه، اهانت به مسلمانان، تجاوز به حق مردم، هتك حیثیت، ریختن آبروی كسی، ظلم به ملت، تجاوز به بیتالمال و ... به صورت مار و عقرب درآمدن، اینها را نه علم میتواند تشخیص دهد نه فقه معمولی، نه فلسفه معمولی و نه علوم دیگر. علوم حوزوی امكانش را اثبات میكند ولی قدرت تمثیل ندارد، این، راه دیگری میطلبد.
به هر حال مهمترین مسئله ما باید این باشد كه مواظب خودمان باشیم و ببینیم آیا به جای خودمان نشستهایم یا دیگری زمین زندگی ما را اشغال كرده و سخنگوی ما است و به جای ما تصمیم میگیرد، میاندیشد و حرف میزند.
برای مواظبت از خود چند كار لازم است انجام دهیم: اول اینكه مراقب باشیم در حرم امن وجودمان بیگانه نیاید و شیطان وارد آن نشود؛ امام صادق (ع) فرمودند: «القلب حرم الله فلا تسكن فی حرم الله غیرالله»(76) دوم اینكه باید خدا در دل حضور و ظهور پیدا كند، او باید فیض برساند و به جای ما تصمیم بگیرد. بنابراین، مقدمات را باید برای میهمان بزرگ آماده كنیم. سوم اینكه وقتی چنین میهمانی را پذیرا شدیم آنگاه بگوییم:
روزی رخش ببینم و جان تسلیم وی كنم
لازم نیست بمیرم و در هنگام مرگ، جان را به او بدهیم، همین كه خدا را صاحبخانهی اصلی دانستیم، بگوییم خدایا! تو به جای ما تصمیم بگیر. ما به تو توكّل كردیم، یعنی تو وكیلی مایی، حرف ما را تو بزن و تلاش كنیم بالاتر از توكل به مقام رضا برسیم.
پسندم آنچه را جانان پسندد
و بالاتر از رضا، من كی هستم كه بگویم راضی هستم به رضای تو،
حكم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی
این مقام تسلیم است. این مرحله سوم بعد از مرحلهی اول و دوم است، مرحلهی نهایی یك انسان كامل است كه انبیاء و اولیاء (علیهمالسلام) به اینجا رسیدندو ما را هم به این سمت فراخواندهاند. از سوی دیگر شیطان سعی میكند از طریق كینه، حسد، اختلاف، هوس و سایر رذایل اخلاقی وارد حرم امن دل شود و كمكم زمینه را آماده كرده و ما را منزوی كند. آنگاه خود به جای ما بنشیند و به ما بگوید آنچه من میگویم گفتهی تو است.
مرحوم كلینی و بسیاری از بزرگان اهل تشیع و اهل سنت حدیثی را از وجود مبارك رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) نقل كردهاند كه به حدیث «قرب نوافل» معروف است. قرب نوافل یعنی انسان نه تنها كارهای واجب، بلكه كارهای مستحب را هم انجام دهد تا محبوب خدا شود.
«ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء أحب إلی مما افترضت علیه و إنّه لیتقرب الی بالنافله حتی أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها»(77) انسان میتواند لحظه به لحظه در اثر اعمال واجب و مستحب، به خدا نزدیك شود.
اینكه گفتهاند : «اَلْصَّلواه قربان كل تقی»(78) نماز قربان هر تقی است یعنی هر انسان باتقوایی با نماز قربانی میكند. هر عملی كه انسان را به خدا نزدیك كند، قربانی اواست و این كه در روز دهم ذیالحجه یا عید قربان عدهای در سرزمین «مِنی» یا غیرمنی گوسفند قربانی میكنند برای آن است كه این عمل وسیلهی تقرب الی الله است وگرنه نماز، روزه، حج، درسهای صحیح، تعلیم و تعلم صحیح، خدمت به مردم، همه و همه اگر برای رضای خدا باشد قربانی است.
دربارهی نماز از حضرت رضا (ع) وارد شده است كه «اَلصّلوهُ قُربانَ كُلِّ تَقِیِ» نماز قربانی هر انسان باتقوا است، دربارهی زكات هم همینطور است. اگر كسی مال دارد زكات مال انفاق است علم دارد زكاتش گفتن و نوشتن است. جمال دارد زكاتش عفاف است. اگر جوانی از جمال بیشتری برخوردار بود او باید زكاتش را با عفت بیشتری بپردازد. همگان باید عفیف باشند اما جمال بیشتر عفاف بیشتر میطلبد.
اگر كسی شجاع بود، باید بیش از دیگران به جبهه كمك كند « زَكاهُ الشَجاعَهِ الجَهادُ فی سَبیلِ الله»(79) كسی كه موجه و آبرومند است زكات جاه و مقامش، خدمت به مردم است.
انسان با اعمال واجب و مستحب به خدا نزدیك میشود، وقتی نزدیك شد محبوب خدا میشود. دنباله روایت میفرماید: «حتیّ أحَبَّه فَإذا أحْبَبْتَه كنتَ سَمْعُه الَََّذی یُسْمَعُ به و بَصَرَه الّذی یُبْصَرُ بی و لسِانَه الّذی یَنْطِقُ بُه و یُدَه الّتی یَبْطِشُ بها»(80)
ذات اقدس اله نه در مقام ذات و نه در مقام صفات ذات- كه اینها منطقه ممنوعه است- بلكه در مقام فضل و در مقام فیض خاص میفرماید: من زبان گویای این شخص میشوم، زبان او چیزی را كه من میخواهم میگوید، گوش او همان را كه من راضی هستم میشنود. انسان میتواند با انجام كارهای واجب و مستحب، زمینه را فراهم كند تا مهماندار خدا شود. بعد از آنكه خودش منزوی شد و صاحبخانه اصلی كه فیض ذات اقدس اله است به جای او نشست، به جای او هم تصمیم میگیرد، میبیند، میشنود و ... چنین انسانی به ابدیت راه پیدا كرده است.
وجود مبارك امیرالمؤمنین (ع) كه هم انسان كامل است و هم انسانشناس كامل، قسمت مهم رهنمودهایش در همین محورها است. آن حضرت میفرماید: «گروهی شیطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دامها بافت، در سینههایشان جای گرفت و در كنارشان پرورش یافت «اتخذوا الشیطان لأمرهم ملاكاً، و اتخذهم له أشراكاً فباض و فرّخ فی صدورهم و دبّ و درج فی حجورهم، فنظر بأعینهم و نطق بألسنتهم»(81)
شیطان اول فریب میدهد و پس از آن كمكم وارد حرم دل میشود. گاهی انسان گناهی را انجام میدهد و از آن متنفر است بعد استغفار میكند و چهار اشك میریزد و جبران میكند. گاهی بعد از انجام یك گناه از آن لذت میبرد و درصدد توجیه این كار برمیآید؛ میگوید این كار بدی نبود، كمكم میگوید نه تنها بد نیست بلكه كار خوبی است، وقتی گفت كار خوبی است یعنی حرم امن دل را برای پذیرش شیطان باز كرد، آن وقت شیطان بر او احاطه مییابد.
به این ترتیب كه شیطان درون قلب به تخمگذاری میپردازد: «باضَ وَ فَرَّخَ» باض یعنی تخمگذاری كرد، اول تخم میگذارد و بعد آنها را به بچه شیطان تبدیل میكند- اینها چیزی نیست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شیطان آمده و تخمگذاری كرده، فقط آنكه چشم ملكوتی دارد میبیند- وقتی تخمگذاری كرد این تخمها به صورت جوجه شیطان درآمده و جنب و جوش پیدا میكنند و (درج) یك وقت شما میبینید در درونتان غوغایی است كه شما را میشوراند و آرام نیستید. وقتی به سخن حضرت علی (ع) نگاه میكنید میبینید این غوغا و بلوا ناشی از بچه شیطان است.
خاطرات بد، شورشی درونی ایجاد میكند. شیطنت هم یعنی همین، اینها افسانه و خیال نیست. این شورش كه ما در خود احساس میكنیم همین است. انسان وقتی به اینجا رسید هر چه میخواهد راهش را برگرداند نمیتواند، چرا؟ برای اینكه شیطان آمد، آشیانه ساخت، تخمگذاری كرد و تخمها را به جوجه تبدیل نمود. بعد از این كمكم صاحبخانه را منزوی و در یك گوشه اسیر میكند، دست و پایش را میبندد، بعد : «فنظر بأعینهم و نطق بألسنتهم» با زبان اینها حرف میزند، آن وقت انسان بیچاره نمیداند كه گوینده شیطان است.
آنكه در مقابل خدا ایستاد و گفت: «أنا خیرٌ منه» ( سوره ص، آیه 76) همو امروز با زبان تو حرف میزند وگرنه تو یك بچه مسلمان و شیعه هستی، چگونه چنی ادعایی داری و میگویی من نظرم این است، دلم میخواهد این گونه باشیم، دلم میخواهد این طور از خانه بیرون بروم. اینها همه تصمیمهای شیطان است كه به وسیلهی انسان اجرا میشود.
این است كه به ما گفتهاند هرگز از جانتان غفلت نكنید، مبادا بیگانهای به جای شما بنشیند و تصمیم بگیرد و شما خیال كنید خودتان هستید. خیلیها میگویند من نظرم این است، در حالی كه این نظر را وقتی مقابل سخنان حضرت امیر (ع) قرار دهید میبینید رو در روی سخن او است یا در مقابل قرآن قرار دهید میبینید مخالف آن است.
در اوایل سورهی نساء آمده است : «إِنَّ الّذینِ یَأكُلُونَ أمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنّما یَأكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً» (سورهی نساء، آیه 10) آنها كه مال حرام میخورند مخصوصاً مال یتیم، اینها در شكمشان آتش است. كسی كه چشم ملكوتی دارد این حقایق را میبیند، چنان كه برخی از بزرگان در كتاب تفسیرشان نوشتهاند.
انسان تا جوان است خیلی به این دنیا میچسبد، ولی وقتی سن یك مقدار بالا رفت میبیند به چیزی علاقه ندارد. مثل میوه خام كه محكم به درخت چسبیده است، اما بعد از مدتی كه رسید اگر باغبان نچیند بالاخره میافتد. میوه وقتی رسید (انسان در اواخر عمر میرسد) كمكم آن خوشه و شاخه را رها میكند چه سیب و گلابی شیرین باشد چه حنصل تلخ، ولی بالاخره شاره را رها میكند.
همهی ما همینطوری هستیم. سن كه یك قدر بالا آمد، این همه علاقهای كه نسبت به دنیا داریم یكی پس از دیگری از دست میرود و آن وقت همه چیز را باید بگذاریم و برویم؛ آن هم به كوی ابد، سخن از یك سال و دو سال و یك میلیون سال و یك میلیارد و اینها كه نیست، سخن از بینهایت است.(82)
نتیجهگیری :
در پایان این نوشتار لازم است نتایج حاصل از مطالب مندرج به طور خلاصه بیان گردد:
1- «شیطان» در لغت از ماده «شطن» به معنای دور شدن است و در اصطلاح شامل هر موجود متمرد و طغیانگر و خرابكار میشود.
2- «شیطان» یكی از موجودات واقعی غیرمحسوس است.
3- «شیطان» از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طایفه جن بوده است.
4- خلقت «شیطان» بر خلقت انسان تقدم دارد.
5- وجود «شیطان» از نظر كلی ضرورت دارد و در كل این نظام وجود شیطان نوعی رحمت است.
6- «شیطان» از ابتدا «شیطان» آفریده نشده است.
7- «شیطان» دشمن قسم خورده انسان از راههای مختلفی، برای گمراه كردن انسان وارد میشود.
8- ما دو شیطان داریم یكی شیطان باطنی كه همان نفس است و در قرآن تعبیر به نفس اماره اشاره شده است و دیگری شیطان ظاهری كه همان ابلیس است.
نظرات شما عزیزان: